آخرین مطالبرمان رویاهای سرکشلیست کامل رمان ها
رمان رویا های سرکش
رمان رویاهای سرکش
قسمتی از رمان:
فصل اول
عشق همه چیز است
والنتین با آن صدای مبهم، آرام و لهجه آوازگونه نیواورلئانیاش پرسید: «مطمئنی؟»
سر جنباندم.
مطمئن بودم. به دَرَک کاملاً مطمئن بودم.
نمیتوانستم صبر کنم.
دوستم کلودیا از کنارم هیسهیسکنان گفت: «فینی.» نگاهم را از والنتین برداشتم تا به کلودیا نگاه کنم و دیدم رنگ کلودیا پریده و وحشت کرده بود. «این کار دیوونگیه.» بعد بیشتر جزئیاتش را شکافت. «دیوانهوارتر از اون وقتی که بانجی جانپینگ کردی، دیوانهوارتر از وقتی که از هواپیما پایین پریدی، دیوانهوارتر از وقتی که با کوسهها شنا کردی. دیوانهوارتر-»
حرفش را قطع کردم و با لبخند گفتم: «من با کوسهها شنا نکردم، اونها فقط خودشون رو انداختن وسط شنای من.»
چشمهای کلودیا ریز شد. «میدونی منظورم چیه. نزدیک بود رو با اون یارو پسره که فکر میکرد ایندیانا جونزه این دوره و زمونهست برای جستجوی گنج بفرستی. جوابم رو بهت یادآوری میکنم که…» به سمتم خم شد. «نه. و تازه اون موقع هم هست که نزدیک بود توی یکی از سفرهای اکتشافیت یه فیل لگدت کنه-»
به والنتین نگاه کردم. «اون بدشانسی بود و مهم هم نیست دیگران چی میگن ولی تقصیر من نبود.»
پلکهای والنتین مثل گربهای که کمکم دارد خمار خواب میشود، کمی پایین آمد.
جداً این هرزه خیلی خونسرد بود.
کلودیا به من تشر رفت: «فینی!» و من دوباره به دوستم نگاه کردم.
«متوجه شدم عزیز دلم، تو فکر میکنی من خل و چلم.»
«واقعاً هم خل و چلی اگه فکر میکنی…» بیشتر به سمت من خم شد و با بیاعتمادی که کمی زیادی واضح بود، پیش از اینکه نگاهش دوباره به سمت من برگردد به والنتین نگاهی انداخت و ادامه داد: «که قراره به یه دنیای موازی بری.»
والنتین با لحن ملایمی گفت: «بهت اطمینان میدم که میره.»
به والنتین نگاه کردم. تا جایی که میتوانستم بگویم رنگ موهای قهوهای مایل به قرمز تیره و براقش مال خودش و واقعی بود. پوستش سفید مرمری و شفاف بود، بدنش بالا بلند و خیلی لاغر بود. دورگه بودنش کاملاً مشخص بود، به بیان دیگر مردم او پیش از مردم ما در اینجا ساکن بودند. (مردم او اروپایی بودند. و چند روز پیش که برای اولین بار با هم ملاقات کرده بودیم این را برایمان توضیح داد. البته قبل از آن چندین بار با هم مکاتبه کرده بودیم تا این ماجراجوییام را برنامهریزی کنیم.) در محله فرانسویها یک مکان خیلی خفن داشت. از سر تا پا از آن موهای خفش گرفته تا آن کفشهای پاشنه سوزنی کشنده مارک جیمی چویی که به پا داشت خیلی با کلاس بود. خیلی هم بیشتر از من از وجودش بوی پول به مشام میرسید و من خیلی ثروتمند بودم.
و برحسب اتفاق او آنطور که از چندین منبع موثق شنیده بودم، جادوگر بیشازحد قدرتمندی بود.
کلودیا گفت: «باشه. بیا بگیم که این کار رو میکنی. بیا بگین که تو فینی رو میفرستی اونجا-»
والنتین با تکبر حرفش را قطع کرد: «اسمش سوفینه.» چشمانش با لطافت به من نگاه کردند. «این خیلی شیکتر از…» لبهایش را آویزان کرد و پرههای بینیاش کمی لرزیدند. «فینیه.»
فکر کردم با آن لرزش پرههای بینیاش موافق بودم و حس درستی داشت.
کلودیا جواب داد: «خب من و همه دوستهایی که میشناسنش و دوستش دارن و دوست ندارن ببینن که به یکی مثل تو چسبیده، فینی صداش میکنیم.»
والنتین نگاهش را به تندی به کلودیا دوخت (و کاملاً مشخص کرد که داشت به او چپچپ نگاه میکرد.) و حتی یک کلمه هم چیزی نگفت، فقط سرمایی از نگاهش میبارید که نمیشد آدم متوجه معنای دقیقش نشود. «دقیقاً همینطوره.» سپس دوباره به من نگاه کرد، صورت کمی سرخ شده بود. «سوفن الهه عشقه. و عشق…» پلکهایش با حالت رویاگونهای پرپر زدند. «عشق.» نفسش را مانند آهی بیرون داد و چنان به شدت تمرکزش را روی من جمع کرد که من، حتی من، به خود پیچیدم. «عشق همه چیزه.»
خیلیخب، این هرزه تیپ و کلاس خیلی خفنی داشت ولی خیلی هم کسالت بار بود.
زمزمه کردم: «خیلیخب.»
کلودیا جیغ زد: «خدای من! این دیوونگیه!»
چشمهای والنتین به تندی روی کلودیا نشست و نگاه برندهای به او انداخت. «این خیلی با دیوانگی فاصله داره. جادو تماماً طبیعیه و دیوانگی نیست. و اون چیزی که چند بار تا حالا گفتم رو به شما یادآوری میکنم، این کاری نیست که من معمولاً انجام بدم. به خاطر این دارم این کار رو میکنم چون دوست شما رو دوست دارم و تحسینش میکنم…» چشمهای سبزش روی کلودیا که روی صندلی نشسته بود، سفر کرد. «البته به جز تصمیم غیر معقولی که گرفته، اسم یه الهه رو روی خودش داره، و اون هم نه هر الههای، بلکه اسم الهه عشق رو، که به نظر من باید به خاطر این به خودش افتخار کنه.»
به او اطمینان دادم: «میکنم، کاملاً.» والنتین لبخند درخشانی به من زد.
کلویا با کنابه گفت: «آره، باید هم به خودش افتخار کنه، معلوم نیست این فینی چه مرگش شده که یه میلیون دلار بهت داره، باید هم افتخار کنه، درسته.»
والنتین بینیاش را خیلی با ظرافت بالا کشید و همان فروتنیای را از خودش نشان داد که هر هرزهای وقت پول در آوردن از خودش نشان میداد.
کلودیا مانند سگی که بوی استخوان به مشامش رسیده باشد گفت: «پس داری میگی واقعاً میتونی این کار بیمعنی رو انجام بدی. اون قرار کجا بره؟ وقتی رسید اونجا قراره چی کار کنه؟ و مطمئنی که میتونی بر گردونیش به اینجا؟»
«قراره به لانوین بره، یه کشور زیبایی که با برف پوشیده شده و در بالای سرزمینهای شمالی قرار داره. جای سوفین رو میگیره که اونهم اونجا زندگی میکنه. والنتین دوباره به من نگاه کرد. «در واقع افسون این شرایط رو فراهم میکنه.» دوباره به سمت کلودیا برگشت. «اون زندگی خود دیگرش رو ادامه میده. برای اون مدتی که با هم توافق کردیم توی اونجا میمونه، دقیقاً یک سال از همین امروز، همین ساعت و همین دقیقه و بعد به همین جا برمیگرده.» یک دستش زیبایش را به همراه یک انگشتش بلند کرد و با ناخن بلندی مثل ناخن جادوگرها که لاک سرخی هم داشت به قالیچه خابدار روی زمین اشاره کرد. «من اونها رو دوباره سر جاشون برمیگردونم.»
پارت1
پارت2
پارت3
پارت4
پارت5
پارت6
پارت7
پارت8
پارت9
پارت10
پارت11
پارت12
پارت13
پارت14
پارت15
پارت16
پارت17
پارت18
پارت19
پارت20
پارت21
پارت22
پارت23
پارت24
پارت25
پارت26
پارت27
پارت28
پارت29
پارت30
پارت31
پارت32
پارت33
پارت34
پارت35
پارت36
پارت37
پارت38
پارت39
پارت40
پارت41
پارت42
پارت43
پارت44
پارت45
پارت46
پارت47
پارت48
پارت49
پارت50
پارت51
پارت52
پارت53
پارت54
پارت55
پارت56
پارت57
پارت58
پارت59
پارت60
پارت61
پارت62
پارت63
پارت64
پارت65
پارت آخر
دانلود آهنگ جدید
دیگر اثر نویسنده و مترجم این رمان رمان تبار زرین میبشاد بخوانید
اثرجدید نویسنده رمان تبار زین و رویاهای سرکش با نام دایره دوستی از اینجا بخوانید
توجه:
با توجه به حفظ حقوق نویسنده این رمان
کانال اصلی تلگرام نویسنده این رمان زیبا برای دوستانی که مایل هستند پارت های این رمان را سریعتر از سایت ها بخوانند قرار داده شد.
جهت اتصال به کانال اصلی رمان رویاهای سرکش با توجه به اطمینان از اتصال شما به تلگرام اتصال به کانال اصلی تلگرام رمان رویاهای سرکش کلیک کنید
بدلیل انلاین بودن رمان فوق زمان آپدیت هر3 روز از اخرین زمان انتشار آخرین پارت در سایت شصت تیپ میباشد منتظر نظرات انتقادات و پیشنهادات شما هستیم
لینک کوتاه: http://shasttip.xyz/?p=16509
این رمان عالیه ممنون ازنویسنده وادمین عزیزبرای قراردادنش
امیدوارم پارت گذاریها همینجوری منظم ادامه پیداکنه
مرسیییییییییییییییییییییییییییییییییی:)
لطفا رمان پسر بهشت رو هم بزارید
خیلی قشنگه مرسی
رمان پسر بهشت خیلی قشنگه میشه بزارینش
خیته نباشید میشه دقیق زمان پارت گذاریاتون رو اعلام کنید من هر روز چند بار چک میکنم ممنونم
سلام زمان پارت گذاری و آپدیت رمان های آنلاین هر سه روز از زمان انتشار آخرین پارت منتشر شده در سایت میباشد با توجه به آنلاین بودن رمان ساعت10 شب داخل سایت بیاید پارت های جدید بارگزاری شده
چرا پارت جدید نمیزاری
چرا این سری یه پارت گذاشتین
سلام پارت جدید بنویسن ماهم قرار میدیم
چرا جواب اینکه رمان پسر بهشت میزارین نمیدین
لطفا من عاشق این رمانم
سته نباشید چرا پارت های این رمان اینقدر کوتاهه هر یه روز یکبار خیلی حجم کمی قرار میدید حداقل دو سه تا پارت بذارید ممنونم
سلام
ممنون بابا رمان های عالیتون
لطفا رمان امور و فیلیا از ساحل رو قرار بدید
پارت19و20هردوتکراری هستن :/
اخر پارت ۲۰ تکراری نیست
من رمان پسر بهشتو میخوام
بزاریندیگه
اخر پارت ۲۰ تکراری نیست
چرا پارت جدید نمیزارین هر هفت روز یع پارت کوتاه قبلان هر سه روز بود
سلام از این به بعد با ما همراه باشید تا سریع ترین پارت گذاری رو دریافت کنید مشکلی پیش اومده بود که از این به بعد دیگه تکرار نمیشه
سلام خسته نباشید رمان عاشق بیدار شده مجموعه برادران خنجر سیاه هم بزارین خیلی فشنگه رمان روم هیت ۏ پسر بهشت هم عالیه بزارین لطفان
چون رویاهای سرکش هم دارع کم کم ب پایان میرسه
این رمانام خوبن